جدول جو
جدول جو

معنی وسی کش - جستجوی لغت در جدول جو

وسی کش
از توابع ولوپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که سیم های برق یا تلفن یا تلگراف را از جایی به جای دیگر می کشد و مرتب می کند، آلتی که زرگر با آن مفتول طلا و نقره می سازد
فرهنگ فارسی عمید
(کُ تَ / تِ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز. دارای 140 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ)
رسن کشنده. کشندۀ طناب. آنکه سر طناب گیرد و بجایی کشد:
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دُ فَ/ فِ)
می کشنده. می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست. باده نوش. می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف). شرابخوار. (آنندراج) :
عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب
مطربان رود وسرود و می کشان خواب و خمار.
فرخی.
بلورین پیاله ز می لاله شد
کف می کش از لاله پرژاله شد.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(سَ کُ)
رستنی باشد که بیشتر درآبهای ایستاده روید و برگ آن ببرگ بید مانند است و ساق آن سرخ و گره دار میشود و آن را بتازی فلفل الماءو زنجبیل الکلاب خوانند و چون تر باشد با تخم آن بکوبند و بر کلف طلا کنند نافع بود. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سا کَ)
موسی دست. که ید بیضا دارد. (یادداشت مؤلف) :
میر موسی کف، شمشیر چو ثعبان دارد
دست ابلیس و جنودش کند از ما کوتاه.
منوچهری.
شاه موسی کف چو خنجر برکشد
زیر ران طودی روان خواهد نمود.
خاقانی.
و رجوع به موسی بن عمران و موسی دست شود
لغت نامه دهخدا
(حَ قی قَ)
کنایه از شرابخوار است. (آنندراج) :
بهار گشت و هوامژدۀ شراب رساند
زمین میکده را لای کش به آب رساند.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ کُ)
گیاهی پایا از ردۀ تک لپه ایهادارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که در آبهای شیرین مناطق معتدل میروید و گلهایش در سطح آب شکفته میشود و میوه اش سته و هنگام رسیدن زیر آب قرار دارد. قاتل الضفدع. قاتل الضفادع. سطراطیوطس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ وَ)
کشندۀ شوی. شوی کشنده. شوهرکش، کنایه از دنیا:
فژه گنده پیری است شوریده هش
بداندیش فرزند و هم شوی کش.
اسدی.
دانش بجوی اگرت نبرد از راه
این گنده پیر شوی کش رعنا.
ناصرخسرو.
این شوی کش سلیطه هر روزی
بنگر که چگونه روی بنگارد.
ناصرخسرو.
این زال شوی کش چو تو بس دیده ست
از وی بشوی دست زناشوئی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(رَدَ / دِ)
کرایه کش. مکاری. (یادداشت مؤلف) :
جواب گویم اگر پرسیم که آن خر کیست
خری کری کش ابلیس و قوم لعنهمو.
سوزنی.
رجوع به کرایه کش و مکاری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ فُ)
روزه دارندۀ طی، و روزۀ طی چنان باشد که بعد سه روز طعام خورند اگرچه به وقت شام به سه چهار قطره آب افطار میکنند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گیاهی پایا ازرده تک لپه ایها دارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که درآبهای شیرین ومناطق معتدل میروید و گلهایش در سطح آب شکفته میشود و میوه اش سته و هنگام رسیدن زیر آب قرار دارد قابل الضفدع قاتل الضفادع سطر اطیوطس
فرهنگ لغت هوشیار
دردی کش، شرابخوار: بهار گشت و هوا مژده شراب رساند زمین میکده رالای کش باب رساند. (دانش آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره هفت بندیها جزو رده گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که علفی و یکساله است. ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر و دارای برگهایی با طعم تند مانند فلفل است. محل نمو آن معمولا در کنار جویبارها و جنگلهای مرطوب باتلاقهاست فلفل الما زنجبیل تاکلاب فلفل آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمکش
تصویر سیمکش
کسی که سیمهای برق یا تلفن را از جائی بجای دیگر می کشد
فرهنگ لغت هوشیار
روزه دارنده درباره چگونگی این روزه داری بنگرید به طی دارنده روزه طی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسی کا
تصویر کسی کا
Whose
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گوسفندی که از گله خارج شود و چرای انفرادی نماید، اریب، راه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قرارداد در روابط تولیدی ارباب و رعیتی که یک سوم محصول
فرهنگ گویش مازندرانی
قطعه چوبی به درازای حدود چهارمتر که تیرهای چوبی سقف به آن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا پوش نمدین اسب که به هنگام عرق کردن و برداشتن پالان.، چوبی که در شیروانی خانه های روستایی به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
استنشاق عمیق هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار سایه، پشت به آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در ولوپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که بر روی دیوار خانه گذارند و شاه تیرها بر آن جای گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
در کارگاه پارچه باقی قدیمی عبارت از چوبی است که برای محکم
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی درلفور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی